با سلام
امروز با یک فرد موفق به نام آقای تقی یوسفی مهندس مکانیک آشنا شدم که ایشان با ما برخورد خوبی داشتن
که از تجربیات خود برای ما می گفتند
که من انقدر شکست خوردم که راه شکست دادن رو یاد گرفتم
1 - خدا مارو خیلی دوست داره و اگه چیزی که به نفع ما نیست را از ما سلب می کنه
داستانش :
1 - روزی من و فریقم در راه رفتن به منزل بودیم که ماشین گیر نیاوردیم یک وانت مزدا ایستاده بود که مسیر مورد نظر ما را می رفت و ما گفتیم ما حداقل پشت وانتش سوار کنه اون بدون اعتنا به ما سرش انداخت و رفت من و رفیقم گفتیم چاره چیه بریم آژانس بگیریم و بریم که وقتی ماشین گرفتیم و رفتیم در راه به صحنه ای برخوردیم که یک نیسان با همون وانت مزدایی که می خواستیم پشتش بشینیم برخورد کرده و و مزدا واژگون شد و ما وقتی اون صحنه رو دیدیم خدا را واقعاً شکر کردیم چون اگه ما پشت وانت بودیم 100% کشته می شدیم
2 - یک روزی سوار تاکسی بودم و در عوض پول من راننده 200 تومانی پاره به من داد که من روم نشد به راننده بگم که این پولو عوض کنه و پیش خودم گفتم این پول را رفتم خونه بندازم تو صندوق صدقه که اگه من به صاحب پول ناسزا نگفتم مطمئنن یکی دیگه این پولو بگیره ناسزا میگه و روز بعد یک مسافر دیگه با من سوار خودرویی شدیم که راننده گفتم من از شما پول نمی گیرم ( اینم جواب اون 200 تومانی پاره که تو صندوق انداختم )
خدایا به داده و ندادت شکر
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 01:22